ما خون دلها خورده ایم ، قرارمان برای نسل نوجوان و جوان این نبود !
من آنروز یک عشق داشتم ؛
پیروزی یا شهادت ،
بعضی ها امروز هر ساعت ، عاشق و معشوق آدم های غریبه می شوند
و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند!
من آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم ،
بعضی ها امروز رو سری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده
و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند !
من آنروز در خط مقدم برادران غریبه زیادی را می دیدم و به همه می گفتم :
خدا قوت، نه خسته برادر! ، بعضی ها امروز برای طرح دوستی ،
فقط با عجله از همه می پرسند : ASL?
من آنروز در وصیت نامه ام می نوشتم : خواهرم حجاب تو بر علیه دشمن از خون من موثر تر است ،
بعضی ها امروز حتی در پروفایل شان می نویسند :
همیشه به روز هستم ، دوره و زمانه عوض شده و عشق من مد گرایی و تقلید از غربی هاست !
چادر را تجربه نکرده ام ، قدیمی است...
نه ! این قرارمان نبود ! ما رفتیم تا شما نیز راهمان را ادامه دهید ، رفتیم تا امنیت
امروز را به ارمغان بیاوریم و تو بتوانی عفت و حجاب فاطمی را بر گزینی ! رفتیم تا دشمن ، نتواند حیای
شما را به بی حیایی تبدیل کند ،رفتیم تا اطاعت کنیم از قرآن و رسول و اولی الا مر ، تو هم مراعات کن
بر گرد و اندکی بیاندیش ؛ ... ما خون دلها خورده ایم !